آناهید،الهه آب ها
 
 

 

 

باورنمیشه اما...

این تویی که داره میره

خیره میمونم به چشمات حتی گریه م نمیگیره

 


 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 21:38 :: توسط : آناهید

 

 

بذار حبس ابد باشم تو عشقی که برام رویاس...

 

 

 

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 20:8 :: توسط : آناهید

خیلی ممنون انقدر آسون منو داغون کردی

واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی

تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی

منو به محبت دو روزه مهمون کردی

همه عالم میدونستن که بری میمیرم

اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی

خیلی ممنون واسه هر چی که اوردی به سرم

خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمیگذرم

...

من حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوا

با همین سر به هواییت منو ویرون کردی

من که با نگاه شیرین تو فرهاد شدم

مگه این کافی نبود که منو مجنون کردی

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 14:29 :: توسط : آناهید

دلم برای کسی تنگ است که...

که بغض نبودنش در من دنیایم را زیر و رو میکند

دلم برای کسی تنگ است که من نبودنش را خواستم

دلم تنگ است

دلم تنگ است

دلم تنگ است

از نبودنش میترسم

نبودنی که من خواستمش

دلـــــــــــــــــــــــــــــــم تنگ است

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 7:49 :: توسط : آناهید

 

 

دنیا ازت بیزارم...

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 23:40 :: توسط : آناهید

میگی بازم کنار همدیگه واژه بچین...

راجع به چی؟

باشه بشین...

چشاتو بازکن،یه لحظه مال من باش،یه لحظه بیا توی حس و حال من باش...

پس میکروفن رو به دست من بده بگم،از این زمونه و از دلی که تکه تکه است...

هر اهنگ منم مساویه ذکر یک درد،جز اینم ندارم یه فکر بهتر...

از چی بگم برات ،انتظار داری چه چیزی از جیب من دراد؟!

به جز کاغذ سفید پاره؟!!!خب اره رفیق حرف توشه،ولی با خودکار سفید...

تو هم مثل منی،تو هم کم درد نداری،درد اصلیت اینه که تو هم درد نداری...

من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره،ولی این اشکها رو کی میخواد گردن بگیره؟!!!

ازچی بگم خدا؟!!!...

از این بنده های خسته،از این همه درد تموم دنده هام شکسته...

خنده هامو نبین،این خنده هام یه چسب رو لبم،این منم با یه ردپای خسته...

از چی بگم؟!!!...

بگو از یه روح زخمی،که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی...

از روزایی که خط خوردن توی تقویم،خبر میدن از یه اشتباه رو به تخریب...

از چی بگم؟!!!...

از بچه های پایین شهر،که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب...

اونکه تنها دلیل خوابش به عشق فرداس،تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراس...

یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین،که هستن تو واردات کالای ساخت چین...

تو به من اینو بگو من از چی بگم خب،ما گفتیمو تموم دردا ریشه کن شد؟!!!

از چی بگم؟!!!...

دلی که فقط اسمش دله یا عمری که نصفش اشکه نصفش گله...

از روح توی زندون که جسمش وله،ادم مجبوره که با شرایط وقفش بده...

از چی بگم؟!!!...

بگو از یه روح زخمی،که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی...

ولی قسم بخدا قسم به روح تختی،که من بدون ترس میرم به سوی تقدیر...

خیلی خشنه زندگی ولی حوصله کردم،تو فشن زندگی من یه مدل دردم...

ولی دفتر گذشته هامو ذره ذره کردم،واومدم که پی دردسر بگردم...

از چی بگم؟!!!......

 

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 23 تير 1391برچسب:, :: 22:12 :: توسط : آناهید


 

زن همیشه زیباست

گاهی انتقــام جو و گاهی عـاشق پیشه

گاهی می آفرینــد و گاهی میمیرانــــد!
...
با هر خطایی دلگیر و با پرســتش آرام میگیرد

گویا ، " زن " نیز طبع خــدایی دارد...!...

 


 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 14:36 :: توسط : آناهید

 

سوگند  به  روز  وقتی  نور می گیرد  و به شب  وقتی آرام  می گیرد  که من  نه تو را رها  کرد ه ام و نه با  تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم  تا  به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس  30) 
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو  قدرتی نداشته ام(انبیا 87)
و  مرا به مبارزه طلبیدی  و چنان توهم زده شدی که  گمان بردی  خودت بر همه چیز  قدرت   داری. (یونس  24)
و این در حالی  بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی   بگیرد نمی توانی از او پس بگیری  (حج 73)
پس چون   مشکلات از  بالا  و پایین آمدند و  چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت  و تمام  وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان  بردی چه گمان هایی ( احزاب 10)
تا زمین با  آن فراخی بر تو تنگ آمد  پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به  سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکی ها  مرا  به زاری خواندی که اگر تو را برهانم  با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما  باز  مرا  با دیگری در عشقت شریک کردی (انعام  63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و  رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید  از من ناامید شده ای. (اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)
غیر از من  خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)
پس کجا می روی؟ (تکویر 26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام  باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)
مرا  به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را  در  آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره  به هم فشرده می کنم تا  قطره ای باران از  خلال آن  ها بیرون آید و به خواست من  به تو اصابت کند تا  تو فقط  لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود  (روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم  تا به  آن آرامش  دهم و روز  بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم  و  تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام  60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت  می دهم  (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه  با هم باشیم (فجر 28-29)
تا یک بار دیگه  دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)
و آنگاه که دوست داری کسی به یادت باشد به یاد من باش که همواره به یادت هستم (بقره 152)
 
 

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 9:20 :: توسط : آناهید

گاهی دلم میخواهد وقتی بغض میکنم
خدا از آسمان به زمین بیاید
اشک هایم را پاک کند، دستم را بگیرد
و بگوید: اینجا آدمها اذیتت میکنند... بــیـــا بــــــریـــــــم

 

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, :: 20:31 :: توسط : آناهید

من که نمیتونم براش اسمی بذارم شما یه اسمی براش بذارید...؟!!!

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 15:16 :: توسط : آناهید

 

 

 

بنازم غیرتت رو...


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 14:56 :: توسط : آناهید

هرکجا هستم باشم...

 

آسمان مال من است

پنجره، فکر، هوا ،عشق، زمین مال من است...

 

 

 


 

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 10:4 :: توسط : آناهید

این مردایی که همیشه ته ریش دارن...
اینایی که هیچوقت موهاشون بلند نیست...
اینایی که صداشون مردونست...
اینایی که وقتی ازشون جدا میشی تا یه ساعت دستات بو عطرشونو میده...
همونایی که وقتی کنارت نشستن بهت اس ام اس میدن دوست دارم.
اینایی که وقتی ازت دلخورن باهات حرف نمیزنن ودوست داری محکم بغلشون کنی...
اینایی که شبا موقع شب به خیر گفتن میگن مال خودمی...
اینایی که بددهن نیستن وقتی فحش ازت میشنون میگن بی ادب...
اینایی که دستاشونو با دوتا دستت باید بگیری...
همونایی که وقتی عصبانی میشی و داد میزنی بغلت میکنن و میگن باهم حلش میکنیم...
اینا خیلی دوست داشتنین
قدرشون رو بدونیـــــد....


ارسال شده در تاریخ : جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 16:3 :: توسط : آناهید


ارسال شده در تاریخ : جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 15:58 :: توسط : آناهید

من اینجا بس دلم تنگ است.

و هر سازی که میبینم بد آهنگ است.

بیا ره توشه برداریم،

قدم در راه بی برگشت بگذاریم،

ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟!!!


مهدی اخوان ثالث

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 11:6 :: توسط : آناهید

چرا ما احساسات این کوچولوها رو جدی نمیگیریم...!!!

 

 



ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 9:47 :: توسط : آناهید

تموم شد

.

.

و شروعی جدی در پیش

خداجونم دارو ندارم تویی،تنهام نذاریا...

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 21:58 :: توسط : آناهید

مدير:خانم اگه ميخواي اسم دخترت روبنويسي بايد 150هزار تومن بريزي
به حساب همياري...
زن: مگه اينجا مدرسه دولتي نيست!؟
-اگه دولتي نبود که ميگفتم يک ميليون تومن بريز!!
زن: آقا..آخه مدارس دولتي نبايد شهريه بگيرن!
-هههههه اينکه شهريه نيست اسمش همياريه......
زن: اسمش هرچي هست.تلويزيون گفته به همه مدارس بخشنامه شده که هيچگونه وجهي نميتونن دريافت کنن...
 -برو اسم بچت را تو تلويزيون بنويس!!اين قدر هم وقت منونگير
زن: آقاي مدير من دو تا بچه يتيم دارم!آخه از کجا بيارم ؟!!
-خانم محترم! وقتي وارد اينجا شدي رو تابلوش نوشته بود يتيم خونه؟



زن با چشمهاي پراشک منتظر اتوبوس بود...
اتومبيل مدل بالائي ترمزکرد.

.

.
روزنامه اي که روي صندلي جا مانده بود رو برداشت بهش خيره شد:
کميته مبارزه با فقر در جلسه امروز...
ستاد مبارزه با بيسوادي...

تيتر درشت بالاي صفحه نوشته بود:با 200000 زن خياباني چه ميکنيد !؟

زن با خودکاري که ازکيفش بيرون آورده بود عدد را تصحيح کرد:

با 200001 زن خياباني چه مي کنيد !؟

 ***********

همیشه عدالت این نیست که همه رو به یک چشم ببینیم...گاهی عدالت یعنی هرکس را با شرایط خودش بسنجیم...

کاش مدیر مدرسه چشمش رو روی شرایط سخت این زن نمی بست...

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 15:26 :: توسط : آناهید


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 1:21 :: توسط : آناهید

یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز میفروشند در ایالت کالیفرنیا میرود . مدیر فروشگاه به او میگوید : یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم . در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟
پسر پاسخ داد : یک نفر .
مدیر با تعجب گفت ...: تنها یک مشتری؟ بی تجربه متقاضیان در اینجا حدقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟
پسر گفت: 134999.50 دلار .
مدیر تقریبا فریاد کشید: 134000 دلار؟ مگه چی فروختی؟
پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی. من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم . بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک. پس من هم یک بلیزر شاسی بلند به او پیشنهاد دادم که او هم خرید.
مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟
پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یک بسته داروی سر درد برای همسرش بگیرد که من گفتم پس تعطیلات اخر هفته ات خراب شد. بیا یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم...!

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 1:0 :: توسط : آناهید

درباره وبلاگ
به تماشا سوگند و به آغاز کلام
موضوعات
آدما تولدم آگاهی ... راستش رو بگو یا حسین و این است... ... مولانا دوست ... ... ... حرفایی که هر روز با خودم تکرار میکنم قبول دارین
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آناهید،الهه آب ها و آدرس anahid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.