آناهید،الهه آب ها
 
 

غریبه بود اشنا شد
عادت شد
عشق شد
هستی شد
روزگار شد
خسته شد
دور شد
بیگانه شد


فراموش نشد...


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 1:17 :: توسط : آناهید

طایر دولت اگر باز گذاری بکند                          یار باز آید و با وصل قراری بکند

دیده را دستگه درر و گهر گرچه نماند                    بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند

دوش گفتم بکند لعل لبش چاره ی من                        هاتف غیب ندا داد که آری بکند

کس نیارد بر او دم زند از قصه ما                        مگرش باد صبا گوش گذاری بکند

داده ام باز نظر را بتذروی پرواز                   باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند

شهر خالی ست زعشاق بود کز طرفی            مردی از خویش برون آید و کاری بکند

کو کریمی که ز بزم طربش غم زده ای              جرعه ای در کشدو دفع خماری بکند

یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب               بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند

حافظا گر نروی از در او هم روزی

گذری بر سرت از گوشه کناری بکند

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 16:7 :: توسط : آناهید

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو 

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیفست سفر هیچ مگو  

گفتم ای دل چه مه ست این  دل اشارت می کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو 

گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
 گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو

ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال
خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگو
  
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, :: 14:5 :: توسط : آناهید

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.
استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.
شاهزاده با تمسخر گفت: من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم...!
عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.

سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومین عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.

استاد بلافاصله گفت : جناب شاهزاده،دوستان شما همه گی شبیه این عروسک ها هستند.

اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته.

دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد.

و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته.

شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود.

عارف پاسخ داد : نه
و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت:

این دوستی است که باید بدنبالش بگردی...

شاهزاده تکه نخ را گرفت و امتحان نمود..
با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد. گفت : استاد اینکه نشد؟!!

عارف پیر پاسخ داد:حالا مجدد امتحان کن...
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.
شاهزاده هیجانزده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند و خارج نشد...!

استاد رو به شاهزاده کرد و گفت:شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند و حرف های شما را بازگو کند. چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و از یک گوش بشنود و از گوش دیگر خارج کند.و چه موقع راز دار بماند و حرفهای شما را بازگو نکند...

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 14:44 :: توسط : آناهید

درباره وبلاگ
به تماشا سوگند و به آغاز کلام
موضوعات
آدما تولدم آگاهی ... راستش رو بگو یا حسین و این است... ... مولانا دوست ... ... ... حرفایی که هر روز با خودم تکرار میکنم قبول دارین
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آناهید،الهه آب ها و آدرس anahid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.