آناهید،الهه آب ها
 
 

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا

 

دخترک خودش رو جمع و جور کرد،

سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید

و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ 

معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد،

تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟!

فردا مادرت رو میاری مدرسه... می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
 

دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد...

اونوقت برای خواهرم شیر خشک میخریم که شب تا صبح گریه نکنه...

اونوقت...

اونوقت قول داده برای من هم یه دفتر بخره

که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...

اونوقت قول می دم مشقامو...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد.....

******************************************

حالا اون دخترکوچولو بزرگ شده و ...

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 12:55 :: توسط : آناهید

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به تماشا سوگند و به آغاز کلام
موضوعات
آدما تولدم آگاهی ... راستش رو بگو یا حسین و این است... ... مولانا دوست ... ... ... حرفایی که هر روز با خودم تکرار میکنم قبول دارین
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آناهید،الهه آب ها و آدرس anahid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.